
گفتند از بهر فراموشی تو رو به میخانه کنم
چنگ به میخانه زدم،میخواره شدم
تا نشستم دوسه جامی بزنم افسوس که در ساغر می نقش تو افتاد...
گفتند تورا زین می و میخوری آرام نگیرد
پس رو به خرابات کن و بکش بنگ
تا نشستم دوسه کامی بزنم افسوس که در ساغر دل نقش تو افتاد...
گفتندکه تورا زین دودو دم آرام نگیرد
با منقل و بافور شدم همدم تریاک
تا نشستم دوسه دودی بزنم افسوس که در ساغر دود نقش تو افتاد...
عاقبت جز گرد سفید همدم و همراز ندیدم
تا نشستم دوسه حلی بروم افسوس که در زروروقش رقص کنان قامت رعنای تو افتاد...
نظرات شما عزیزان:
|