.jpg)
نمی دانم چرا تنم می لرزد وقتی صحبت از تو می شود
نه از ترس حضور تو نیست
از ارزوی به تو رسیدن است
از شاید ها و باید ها
و ازاینکه نمی دانم داشتنت را عاشقانه اشک بریزم یا دوریت را
شاید روزی تنم لرزید و دستانت را روی شانه هایم گذاشتی
و گفتی
اشک شوق بریز من به کنارت امده ام برای همیشه... |